ارمیاارمیا، تا این لحظه: 12 سال و 4 ماه و 17 روز سن داره

كم كم دارم بزرگ ميشم

تاب تاب خمير

تاب تاب خمير كره و پنير دست كي بالا  دست كوچولوي ارميا كه محكم ميزنه به سينه اش و ميگه من من اين شعر شده ورد زبونم هر وقتي كه ارميا خوابش مياد شروع ميكنه به سينه اش ميزنه ميگه نون نون يعني تاب تاب خمير رو بخون تا من بخوابم يه وقتايي به دومين بار نميكشه كه خوابش ميبره اما امان از وقتي كه با صد بار هم خوابش نميبره با گريه و التماس ميكنه كه دوباره باز هم اين چند تا كلمه رو واسش بخونم اون موقع ديگه خيلي ديوونه كننده ميشه ولي اخرش كه به خواب ميره به خودم ميگم شعر خوندن كه چيزي نيست تو بخواه تا من دنيا رو فدات كنم ...
20 آبان 1392
1